شاگردان سید مرتضی

the students of avini

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

عباس رحیمی
یا مولانا یا حسن

یا مولانا یا حسن

همدم یار شدن دیده تر می خواهد

پیر میخانه شدن اشک سحر می خواهد

عاشقی کار دل مصلحت اندیشان نیست

قدم اول این راه جگر می خواهد

بال و پرهای به دور و بر شمع ریخته گفت

بشنود هرکه ز معشوق خبر می خواهد

هرکه عاشق شده خاکستر او بر باد است

عاشق از خویش کجا رد و اثر می خواهد

هنر آن نیست نسوزی به میان اتش

پرزدن در وسط شعله هنر می خواهد

در ره عشق طلا کردن هر خاک سیاه

فقط از گوشه چشم تو نظر می خواهد

ظرف آلوده ما در خور سهبای تونیست

این ترک خورده سبو رنگ دگر می خواهد

زدن سکه سلطانی عالم تنها

یک سحر از سر کوی تو گذر می خواهد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس رحیمی
عباس رحیمی
چرا به خانه نمی آیی؟

چرا به خانه نمی آیی؟

فدای نرگس مستت باد، هزار زنبق صحرایی
هزار سر همه سودایی، هزار دل همه دریایی
میان کوچه بیداران، هنوز در گذر توفان
به یاد چشم تو می سوزد، چراغ این شب یلدایی
کنار من بنشین امشب، که تا سپیده سخن گویم
تو از طلوع اهورایی، من از غروب تماشایی
هزار شب همه شب بی تو، زبان زمزمه ام این بود
بخواب تا بدمد بختت، بخواب ای سر سودایی
چه مانده است زما یاران! دلی شکسته تر از باران
دلی شکسته که خوکرده است، به درد و داغ و شکیبایی
تو نیستی و دلت اینجاست، کنار آینه و قرآن
برادران همه برگشتند، چرا به خانه نمی آیی؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس رحیمی
عباس رحیمی
همه‎ی شهر به بیچارگی‎ام خندیدند

همه‎ی شهر به بیچارگی‎ام خندیدند

تو اگر که نظرت با من مسکین باشد

 حیف باشد که دلم پیش تو غمگین باشد

 

همهی شهر به بیچارگیام خندیدند

 پس چه خوب است سَرم پیش تو پایین باشد

 

میزنی گاه تلنگر بخورم زود، ولی

وای اگر که زدنت از سر نفرین باشد

 

وای اگر زود ببخشی و بگویی برو

 وای اگر جلوهی ستّاری تو این باشد

 

بند ابلیس شدم هی به گناه افتادم

 نکند بندگیِ من به تو، توهین باشد

 

نکند با من مغرور شدی سرسنگین

 نکند بندهی تو بنده تحسین باشد

 

تو اگر رحم کنی بندهی تو میمیرد

 بغلم کن فقط آغوش تو تسکین باشد

 

من که بد بوده و بد کردهام امّا والله

 بدتر این است که آدم به تو بدبین باشد

 

یا ببخشید مرا یا جلوی چشم حسین

 نگذارید که پروندهام سنگین باشد

 

دم افطار فقط تربت او میچسبد

هر چه هم دور و برم سفرهی رنگین باشد

 

گریهکنهای حسینیهی محشر هستیم

 گریههایِ سحر ما همه تمرین باشد

 

بسپارید مرا دست اباعبدالله

نوکری پیش حسین است که شیرین باشد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس رحیمی